حـالـا كـه رفـتـه اي

پـرنـده اي آمـده اسـت

در حـوالـي هـمـيـن بـاغ رو بـه رو

هـيـچ نـمـي خـواهـد

فـقـط مـي گـويـد :

كـوكـو؟

شبــهایم پــُــر شــده از خواب هایی کـ در بیــدارے انتظارش را دارم

می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایتـ کمــی دَردُ دل کنم ...

از تو چــه پنهان ، شبهــا در خوابـ ، رختـ  ِ عروســی را به تن دارم

کـ دامادش تــویـــی

خوشحال کننــده استـ نــه ؟

اما همیشــه رختـ  ِ عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!!

نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنتـ

بمیـــرم ؟!!!

تو تعبیـــر ِ خواب بلــدے دلکــــم ؟

بیــا تعبیـــر کن کـ تا تو فاصلــه ایی نمــانده

بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن

فقط بیـــا

بودنتـــ را می خواهم ... "
 
+ از بلاگ خـانومی دلنوشتهـ کش رفتمـ

بی تو online شبی باز از آن room گذشتم.

همه تن چشم شدم دنبال ID تو گشتم.

شوق دیدار تو لبریز شد از case وجودم.

شدم آن user دیوانه که بودم.

وسط صفحه دسکتاپ room یادتو درخشید.

ding صد پنجره پیچید.

شکلکی زرد بخندید.

یادم آمد که شبی باهم از آن chat بگذشتیم.

room گشودیم و در آن pm دلخواسته گشتیم.

لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم.

تو و yahoo دینگ و دنگ. همه دل داده به یک talk بد آهنگ.

windows و hard و motherboard آریا دست برآورده به keyboard.

تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت من به دنبال معنای کلامت.

یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن.

لحظه ای چند بر این room نظر کن.

chat آیینه ی عشق گذران است.

تو که امروز نگاهت به ایمیلی نگران است.

باش که فردا pm ات با دگران است.

تا فراموش کنی چندی از این روم log out کن.

باز گفتم حذر از chat ندانم.

ترک chat کردن هرگز نتوانم نتوانم.

روز اول که ایمیلم به تمنای تو پر زد مثل spam تو inbox تو نشستم.

تو delete کردی ولی من نرمیدم نگسستم.

باز گفتم که تو یک هکری و من user مستم.

تا به دام تو در افتم room ها را گشتم و گشتم.

تو مرا هک بنمودی نرمیدم نگسستم.

رومی از پایه فرو ریخت .

هکری ignore تلخی زد و بگریخت.

hard بر مهر تو خندید.

pc از عشق تو هنگید.

رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگر هم نگرفتی دگر از آن user آزرده خبر هم.

نکنی دگر از آن room گذر هم.
بی تو اما به چه حالی من از آن room گذشتم..........

لحظه خدافظی به سینه ام فشردمت
اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت
دل من راضی نبود به این جدایی نازنین
عزیزم من و ببخش اگه یه وقت آزردمت
گفتی به من غصه نخور می رم و برمی گردم
همسفر پرستوها می شم و بر می گردم
گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی
گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم

عزیز رفته سفر کی برمی گردی
چشمونم مونده به در کی برمی گردی
رفتی و رفت از چشام نور دو دیده
ای زحالم بی خبر کی برمی گردی

غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم
پنجره امیدمو هنوز به روم نبستم
پرستوهای عاشق به خونشون رسیدن
اما چرا عزیز دل هرگز تورو ندیدم
گفتی به من غصه نخور میرم و برمی گردم
همسفر پرستوها میشم و بر می گردم
گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی
گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم
عزیز رفته سفر کی برمی گردی
چشمونم مونده به در کی برمی گردی
رفتی و رفت از چشام نور دو دیده
ای زعالم بی خبر کی برمی گردی
عزیز رفته سفر کی برمی گردی
چشمونم مونده به در کی برمی گردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده
ای زعالم بی خبر کی برمی گردی
عزیز رفته سفر کی برمی گردی
چشمونم مونده به در کی برمی گردی
رفتی و رفت از چشام نور دو دیده
ای زعالم بی خبر کی برمی گردی

************************************

پی نوشت:

اگر به دوران کودکی باز میگشتم کالسکه ام را میشکستم تا از همان آغاز روی پای خود بایستم

آنقـ ـ ــ ـــ ــد چند چهـــ ـــــرهـ ای

                                   کــــــهـ آینــ ـــــهـ هم در نشــــانـ دادن

                                                      تصــــــویرت میــ ـــــــمانــــــد

                      

                                         

دویدن برای رسیدن به تو

                                مثل دویدن رو یه تردمیله

هرچی بیشتر میدوم بازم نمیرسم

                                آره رسیدن به تو غیر ممکنه

                                                            بی فایده و مایوس کننده

عزیزم...بـُگذار سلامی نکنیم...!
این  "سلام ها " همیشه آغازگرند...
همیشه مسببـــ اند و مستلزم...!
مسببـــ یکـــ شروع و مستلزم یکــ همراهی!!
ولی ما که نمی توانیم...ما نه شروعی داریم و نه همراهی ای!
شروع برای ِ ما معنایی ندارد...
همانطور که همراهی ندارد...عشق ندارد...ماندن ندارد!!
نه...راستـــ بگویم...برای ِ من دارد...برای ِ من از همان لحظه ای که بگویی سلام ،
همه ی اینـ ها معنا پیدا می کنند...حق بده...سلام های ِ تو که عادی نیستند!!!
اصلا بیا و از جایی دیگر شروع کنیم...از سلام نه!!
سلام ها همیشه با خودشان هزارو یکـــ جور دردسر دارند!!
ترس دارند...دل بستن دارند...ویرانی دارند!
اصلا دوستشان ندارم...سلام ها را می گویم...همیشه می خواهند
به جفت خودشان برسند..به خداحافظی...
مگر نمی دانی هر سلامی یکـــ خداحافظی به همراه دارد؟!
آنـ ها که فکر من و تو نیستند...
کار ِ خودشان را می کنند...به هم می رسند...!
کاش برای ِ هرکس سلام لحن ِ خاصی داشتـــ...مثلا برای ِ تو که مسافری!!
اینگونه لااقل از لحنتـــ می فهمم که ماندنی در کار نیستـــ...
هر چه هستـــ رفتن استـــ و رفتن و رفتن...
عزیزم...بیا و از این سلام بـگذر!!
من دیگر نایی برای ِ به خدا سپـُردن ندارم...

میخواهم. . .


این راهے که من و تو آمده ایمـ را . . .


از ابتدا ویران کنمـ. . .


تا هیچ کس . . .


به اینجایے که ما رسیده ایمـ


نرسد. . .

منبع:www.kik0.blogfa.com

 

گفت بنويس گفتم با چه بنويسم قلم ندارم

گفت با استخوانت بنويس

گفتم مركب ندارم با چه بنويسم

 گفت با خونت بنويس

گفتم ورق ندارم بر روي چه بنويسم گفت

 بر روي قلبت بنويس

 گفتم چه بنويسم

گفت بنويس دوست دارم

بذار خاطراتت برام بمونه...

با اینکه دارن منو ذره ذره از بین میبرنو النازتو تو پرپر میکنن...

ولی خیالی نیست...

چون تنها چیزی که از تو برام مونده همینه...

پس میسوزمو میسازم...

میخوام خاطراتتو تو عمق قلبم قایم کنم...

جایی که از دوریت سوخته و تاریک شده تا کسی داغشو نبینه...

میخوام تو رو هم کسی تو خاطرم نبینه...

چون...

میترسم...

میترسم که خاطراتت رو هم ازم بدزدن...!